حکایت 910 اثر وضعی
مرد سقایی در شهر بخارا سی سال به خانه ی زرگر افتاد به وسوسه افتاد و دست او را بوسید. ظهر زرگر وارد منزل شد. عیالش گفت : امروز تو در دکان چه کار بدی کردی؟ گفت : هیچ. زن اصرار کرد و مرد زرگر گفت : زنی برای خرید دست بند به دکانم امد و من خوشم امد و به وسوسه ، بازوی او را گرفته و او را بوسیدم . زن گفت: الله اکبر! مرد گفت : چرا تکبیر گفتی؟ زن جریان سقا و بوسیدن او را نقل کرد و گفت : اثر وضعی عمل تو باعث شد سقایی که سی سال با چشم پاک به خانه ی ما رفت و امد داشت ، این کار را بکند!
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0